امروز در

پاکت می نویسم:

می توان یک عمر صبر کرد تا عاقبت را دید، می توان عاقبت را رقم زد .

تغییر ضامن به اختیار کشیدن عاقبت است، ثبات عامل دیدار عاقبتِ بی اختیار .

بگذریم . اولین پست پاییزی 98 را با دلتنگیِ ذاتی این فصل می نویسم .

پاییز زیباست اما هر زیبایی دوست داشتنی نیست .

پاییز پر از ابهام است، هیچ برگی نمی داند چه وقتی با چه رنگی می افتد .

یکی سبز و سرحال رها می شود، دیگری طلایی و سیراب!

یکی هم زردِ خشک شده،شکننده، مثلا اوایل زمستان، در سرمای مطلق . دل به فدایش .

بگذریم .

زیباییِ موسیقیِ در حال پخش را اگر قرار باشد توصیف کنم،

فقط با غمِ نهفته در ترانه اش می نویسم:

" آشفته در خانه، خانه ی ویرانه، با دل دیوانه، چشم انتظاریم ."

بگذریم .

وضع خوب است، مناسب البته .

تابستان 5صبح راهی کلاس های آموزشی بودم تا 9 شب

خداراشکر، راضی بودیم به رضای خودش .

بالا و پایین، تابستان را با بیش از 230ساعت کلاس آموزشی برای کارآموزان، به پایان رساندم .

استاد خوبی نبودم اما قابل تحمل چرا .

قابل فهم چرا .

قابل فهم که البته نه .

بازهم بگذریم .

آرامم مدام در زندگی خویش .

گاهی به شدت اما، فحش هایی رکیک میطلبد، روزگارم .

گاهی به شدت اما دوست دارم لیوان چای را هم در دستم ریزِ ریز کنم .

گاهی به شدت سرم درد می گیرد برای فریادی که رمق از جان ببرد برای عمری .

گاهی که خرد می شوم و می شکنم و جایی که باید از ابتدا، از ابتدااااایِ خاکستر، چوب شوم .

صبوری خوب است اما هرچه از حد بگذرد نتیجه اش عکس می شود .

طبق عادت این روزهایم . بگذریم بگذریـــــــــم که خدا هم بگذرد .

عمریست که منتظر بودن، غم امروز و فردایم است . بگذریم .

دنیایی از حرف هایی که حتی در پاکت هم دیگر نمی توانم بنویسم .

پایان هر مطلبی که شروع می شود این روزها دائم می گویم: بگذریم .

 

"امیرمحمدحسینی"
 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها